هر، آنچه، دل...



خدارو توی چی میبینی؟؟؟!!متفکر

خیلی دوس دارم بدونم. مثلا من خدارو توی یخچال خونمون میبینم وقتی که پره، وقتی که با مامانم سر جا نداشتن قابلمه توی یخچال بحثمون میشه حتی میدونم خدا خیلی حواسش بهمون هست میدونی چرا؟؟. چون وقتی بابام تا حقوق نگرفته ما مریض نمیشیم یا حتی وسایلای برقی خونمون نمیسوزه اما همین که حقوق میگیره داداشم سرما میخوره مامانم تب میکنه بالاخره باید خواهری هم باشه که ویروس های اینارو جذب کنه مریض بشه و بابایی باید باشه تا دست به جیب بشه بگم برات که منم معلوم الحالم میشینم و حکمت خدارو میبینملبخند نه فک کنی کفر میگما نه به جون اون فلانی فقط دارم میگم خدا کنارمونه و حواسش بهمون هست . این دید تو هست که چی قضاوت کنی


هر، آنچه، دل.

بقول دسس پدس آدم وقتی بیکار میشه به عشق فکر میکنه فکر میکنم زیادی بیکارم نیشخند اون فدر بیکار که الکی الکی عاشق میشم و مث مادر مرده ها برای کسی که خودم بش گفتم برو رد کارت دیکه نمیخوامت گریه میکنمخیال باطل حالا طفلکی بلدم نیست تو موقع بیکاری مزاحمم بشه که براش شاعر دو آتیشه بشم و از عشق نهفته در قلبم بگم که داره سینمو چاک چاک میکنه دقیقا همون موقعی سرو کلش پیدا میشه که من کلی کار سرم ریخته. دلم میخواد اون موقع هاشو مجسمه بگیرم و از رفتنش جلوگیری کنم تا خدایی نکرده با زبون یک متری و نیمیم از خودم نرونمش و نگهش دارم واسه موقع های که کاملا سرم خلوته و میشم خاطرخواه مجنون اما حیف. سیمان در دسترس نیست ناراحت


هر، آنچه، دل.

از وقتی خودمو شناختم تو مغازه پیرمردی بودم که اسد آقا صداش میزدن هر روز کارم شده بود پشت ویترین مغازه نشستن و رفت و آمدن های مردم و نگاه کردن و گاهی اونقدر مجذوب آدما می شدم که سنگینی نگاهم رو احساس می‌کردن و مجبور می شدن برای نزدیک دیدنم پا به مغازه بزارن اسد آقا پیرمرد قابلی بود احترام سرش میشد ولی امان از شاگردش رسول رو میگم سر به هوا بود و نمیدونست چیکار کنه مشتری که سر می‌رسید باهاش بدخلقی می‌کرد داد میزد و میگفت همینه که هست خریدار نیستی بفرما بیرون پیرمرد بیچاره هم همیشه بهش میگفت مشتری باید چونه بزنه مشتری که چونه نزنه مشتری نیست. ولی آخه یکی نیست به رسول بگه تو رو چه به د داری ولی اینم بگم اسد آقا هم اگه رسول قر نزنه که رسول نیست رسول میگه پیرمرد پاش لب گوره اینو بعد از حساب و کتاب کردن حرفای دختر اسد آقا میگفت(شرمنده امروز مغازه را دست تنها به گردون آقا رسول حاج بابام یکم ناخوش احواله)گویا حاج باباش سرما خورده بود ولی از نظر رسول بهتر بود که پاشو ببره لب گور. سر ظهر بود اما معلوم بود که پشت ویترین هوا سوز سردی داشت 

اینو از اونایی که به ظاهر مشتری بودن می شد فهمید که تنها دلیلشون واسه اومدن توی مغازه گرمای مطبوعی بود که به خاطر چراغ نفتی گوشه مغازه بود و گاه گاهی می‌گفتند هوای بیرون عجیب .

آخه مگه میشه یه مشتری پا بزاره تو مغازه آقا اسد و دست خالی به بیرون اما اونی که پسند میشه هیچ وقت من نبودم هیچ وقت. نشد رسول سر من با مشتری یکی و دوتا کنه دختر کوچولوها پاشونو بخاطر من زمین بزنن و های های گریه کنن همیشه من بودم و صدای قدم ها و همهمه عابرا.

فک نمیکنم بیشتر از من عروسکی تو این مغازه به آدمای بیرون توجه داشته باشه مطمئنم اونا به اندازه من روزای بارونی که رسول بهش میگه خراب ندیدند. ردزایی که دوتا رفیق دست دور گردن هم و پچ پچ های یواشکی و خنده های نخودی ندیدن

ندیدن اون روزایی که یه دختر بچه کوچیک با حسرت به مغازه اسد آقا نگاه می کنه چرا یکی نگاش نمیکنه تا بدونه تو حسرت نگاش چی میگذره

چند روزی بود فقط رسول میومد مغازه خبری از اقا اسد نبود کمتر صدای بدخلقی های رسول رو می شنوم تازگی ها با مشتری‌ها بحث نمیکنه این یکی از رسول بعیده یعنی چش شده حالش بده؟ کاش زبون داشتم و ازش می پرسیدم

دم دمای ظهر بود که دختر اسد آقا با چشمای ورم کرده در حالی که سعی داشت اشکاش رو با چادرش بپوشونه وارد مغازه شده و سلام داد. 

رسول سرشو روی میز گذاشته بودو گمونم چرت میزددختر اسد آقا دوباره سلام داد رسول هوش و حواسشو به دست آورد پاشد آب دهن گوشه لبشو با آستینش پاک کردو یه خمیازه کشیدو گفت( به سلام ابجی احوال شما از این ورا ببخشید منگِ خواب بودم به خدا. شرمنده آبجی ولی این حاج بابای شما هم خوب ما رو گذاشت تو منگنه از صبح تا شب توی این د دختر اسد آقا اشک گوشه چشمش رو گرفت و روبه رسول گفت ارضی داشتم آقا رسول تازه چشمای ورقلمبیده رسول به چشمای ورم کرده دختر بیچاره افتادو گفت خیر باشه آبجی خدا بد نده چیزی شده؟؟ دختر اسد آقا گفت بهتره که بعدا آقام این مغازه بسته بشه

یعنی چی شد چرا میگه بعد آقام 

 

نکنه اینجارو ببندن اینجا شباش ترس داره تاریک

 

نکن اینجا تاریکی جا باز کنه مهمون همیشگی بشه

 

کاش آقا اسد سر برسه.

رسول زد تو سرشو گفت : خیر نبینی رسول با این محاسباتت

نوشته" زهرا مسعودی


هر، آنچه، دل.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

ورق خشدار استیل دلتا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. تازه ترین اخبار تخصصي پزشكي ايران و جهان مرجع تخصصی ویپ ایران زمین بهترین سایت دانلود پوسته و قالب وردپرس آسمان مجازی آران بامداد کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. اینجا همه چی هست خرید اینترنتی